علم+دانش=دانشمند

دانشمند

مارتین کوپر (Martin Cooper)، مخترع تلفن همراه است که به او لقب پدر تلفن همراه را داده اند.
دکتر مارتین کوپر به عنوان مهندس الکترونیک در شرکت موتورولا کار می کرد که اولین گوشی قابل حمل را ساخت و اولین کسی بود که با گوشی تلفن همراه یک کیلوگرمی در 3 آوریل 1973 صحبت کرد. ایده ساخت گوشی تلفن همراه را هم از یک مجموعه پر بیننده تلویزیونی گرفت. در یکی از صحنه های مجموعه تلویزیونی علمی - تخیلی " پیشتازان فضا "، کاپیتان کرک (یکی از شخصیت های اصلی این سریال) با گوشی بی سیمی حرف می زد. با دیدن این صحنه، ایده تلفن همراه به ذهن کوپر الهام شد و تصمیم گرفت روی عملی کردن این قضیه کار کند.

او موسسه خودش Array Comm را مدیریت می کند که در زمینه فناوری آنتن های هوشمند و بهبود کیفیت شبکه های بی سیم فعالیت می کند، چیزی که فکر می کند در بهبود وضعیت دنیای تلفن همراه نقش اساسی خواهد داشت. او نسبت به وضعیت امروز تلفن همراه شاکی است: ما هنوز رویای اصلی را محقق نکرده ایم، این که در هر جا و هر زمانی بتوانی از تلفن همراه استفاده کرد.
 
دکتر کوپر می گوید:
ایده ساخت یک گوشی تلفن بی سیم در اواخر دهه 1960 محقق شد. آن موقع فقط یک شرکت در امریکا، انگلیس و ژاپن وجود داشت. شرکت تلفن امریکا ATT - که بزرگ ترین شرکت تلفن دنیا محسوب می شود- چیزی را اختراع کرده بودند که به آن cellular می گویند. اختراعشان تلفن های ماشین بود. می توانید تصور کنید؟ ولی ما عقیده داشتیم که مردم نمی خواهند به ماشین ها زنگ بزنند. بلکه آنها می خواهند به بقیه مردم تلفن کنند. تنها راهی هم که در شرکت کوچک آن زمان - موتورولا - برای اثبات حرفمان به دنیا داشتیم، این بود که در عمل نشان دهیم که می توانیم یک تلفن همراه بسازیم، یک تلفن شخصی همراه. چیزی که با آن بشود یک شماره را نه به یک مکان، نه به یک میز و نه به یک خانه، بلکه به یک شخص اختصاص داد.

از سال 1973 که اولین تلفن همراه را به نمایش گذاشتیم تا سال 1983 که اولین سرویس تجاری تلفن همراه شروع به کار کرد، ما در عمل 5 مدل از گوشی تلفن همراهمان را ساختیم. هر کدام کوچک تر از قبلی و وزنشان هم از یک کیلوگرم به 450 گرم رسید.

تصورش را بکنید که اولین گوشی ها در سال 1983، 3500 دلار قیمت داشتند که به قیمت الان می شود 7000 دلار. البته ما این رویا را داشتیم که یک روزی تلفن اینقدر کوچک می شود که بتوان آن را به گوش آویزان یا حتی زیر پوست جاسازی کرد.

با این که من این تصور تلفن همراه را ممکن کردم، ولی رویای تلفن همراهی که امروز محقق شده است، نتیجه کار صدها آدم مختلف است. این رویا هنوز کامل نیست و ما هنوز داریم روی آن کار می کنیم تا این رویا را بهتر بسازیم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مهر ۹۴ ، ۱۶:۲۹
محمد حسین جرفی

اتحاد جماهیر شوروی آن زمان موشکی با نام «اسپونیک» (Spotnik) را به فضا می‌فرستد و نشان می‌دهد دارای قدرتی است که می‌تواند شبکه‌های ارتباطی آمریکا را توسط موشک‌های بالستیک و دوربرد خود از بین ببرد. آمریکایی‌ها در پاسخگویی به این اقدام روس‌ها، موسسه پروژه‌های تحقیقی پیشرفته “ARPA” را به‌وجود آوردند. هدف از تاسیس چنین موسسه‌ای پژوهش و آزمایش برای پیدا کردن روشی بود که بتوان از طریق خطوط تلفنی، کامپیوترها را به هم مرتبط نمود. به طوری که چندین کاربر بتوانند از یک خط ارتباطی مشترک استفاده کنند. در اصل شبکه‌ای بسازند که در آن داده‌ها به صورت اتوماتیک بین مبدا و مقصد حتی در صورت از بین رفتن بخشی از مسیرها جابه‌جا و منتقل شوند. در اصل هدف “ARPA” ایجاد یک شبکه اینترنتی نبود و فقط یک اقدام احتیاطی در مقابل حمله احتمالی موشک‌های اتمی دوربرد بود. هر چند اکثر دانش امروزی ما درباره شبکه به‌طور مستقیم از طرح آرپانت “ARPPA NET” گرفته شده‌است. شبکه‌ای که همچون یک تار عنکبوت باشد و هر کامپیوتر ان از مسیرهای مختلف بتواند با همتایان خود ارتباط دااشته باشد واگر اگر یک یا چند کامپیوتر روی شبکه یا پیوند بین انها از کار بیافتاد بقیه باز هم بتوانستند از مسیرهای تخریب نشده با هم ارتباط بر قرار کنند.

این ماجرا با وجودی که بخشی از حقایق به‌وجود آمدن اینترنت را بیان می‌کند اما نمی‌تواند تمام واقعیات مربوط به آن را تشریح کند. باید بگوییم افراد مختلفی در تشکیل اینترنت سهم داشته‌اند آقای “Paul Baran” یکی از مهمترین آنهاست. آقای باران که در دوران جنگ سرد زندگی می‌کرد می‌دانست که شبکه سراسری تلفن آمریکا توانایی مقابله با حمله اتمی شوروی سابق را ندارد. مثلا اگر رییس جمهور وقت آمریکا حمله اتمی متقابل را دستور دهد، باید از یک شبکه تلفنی استفاده می‌کرد که قبلا توسط روس‌ها منهدم شده بود. در نتیجه طرح یک سیستم مقاوم در مقابل حمله اتمی روس‌ها ریخته شد.آقای باران (Baran) تشکیل و تکامل اینترنت را به ساخت یک کلیسا تشبیه کرد و معتقد بود، طی سال‌های اخیر هر کس سنگی به پایه‌ها و سنگ‌های قبلی بنا اضافه می‌کند و انجام هر کاری وابسته به کارهای انجام شده قبلی است. بنابراین نمی‌توان گفت، کدام بخش از کار مهمترین بخش کار بوده‌است و در کل پیدایش اینترنت نتیجه کار و تلاش گروه کثیری از دانشمندان است. داستان پیدایش اینترنت با افسانه و واقعیت در هم آمیخته شده‌است.

در اوایل دهه ۶۰ میلادی آقای باران طی مقالاتی پایه کار اینترنت امروزی را ریخت. اطلاعات و داده‌ها به صورت قطعات و بسته‌های کوچکتری تقسیم و هر بسته با آدرسی که به آن اختصاص داده می‌شود به مقصد خاص خود فرستاده می‌شود. به این ترتیب بسته‌ها مانند نامه‌های پستی می‌توانند از هر مسیری به مقصد برسند. زیرا آنها شامل آدرس فرستنده و گیرنده هستند و در مقصد بسته‌ها مجددا یکپارچه می‌شوند و به صورت یک اطلاعات کامل درمی‌آیند.

آقای باران (Baran) طی مقالاتی اینچنینی ساختمان و ساختار اینترنت را پیش‌گویی کرد. او از کار سلول‌های مغزی انسان به عنوان الگو استفاده کرد، او معتقد بود: وقتی سلول‌های مغزی از بین بروند، شبکه عصبی از آنها دیگر استفاده نمی‌کند و مسیر دیگری را در مغز انتخاب می‌کند. از دیدگاه وی این امکان وجود دارد که شبکه‌ای با تعداد زیادی اتصالات برای تکرار ایجاد شوند تا در صورت نابودی بخشی از آن، همچنان به صورت مجموعه‌ای به هم پیوسته کار کند. تا نیمه دهه ۶۰ میلادی کسی به نظرات او توجه‌ای نکرد. تا اینکه در سال ۱۹۶۵ نیروی هوایی آمریکا و«آزمایشگاه‌های بل» به نظرات او علاقه‌مند شدند و پنتاگون با سرمایه‌گذاری در طراحی و ساخت شبکه‌ای براساس نظریات او موافقت کرد.

ولی آقای باران (Baran) بنابر دلایلی حاضر با همکاری با نیروی هوایی آمریکا نشد. در این میان دانشمندی با نام تیلور (Tailon) وارد موسسه آرپا (ARPA) شد. او مستقیما به آقای هرتسفلد رییس موسسه پیشنهاد کرد: (ARPA) آرپا هزینه ایجاد یک شبکه آزمایشی کوچک با حداقل چهار گره را تامین کند که بودجه آن بالغ بر یک میلیون دلار می‌شد. با این پیشنهاد تیلور تجربه‌ای را آغاز کرد که منجر به پیدایش اینترنت امروزی شد. او موفق شد در سال ۱۹۶۶، دو کامپیوتر را در شرق و غرب آمریکا به هم متصل کند. با این اتصال انقلابی در نحوه صدور اطلاعات در دنیای ارتباطات رخ داد که نتیجه آن را امروز همگی شاهد هستیم. این شبکه به بسته‌هایی (packet) از داده‌ها که به وسیله کامپیوترهای مختلف ارسال می‌شدند اتکا داشت. پس از انکه ازمایشها سودمندی انرا مشخص کردند سایر بخش‌های دولتی و دانشگاهها پژوهشی تمایل خود را به وصل شدن به ان اعلام کردند . ارتباطات الکترونیکی به صورت روشی موثر برای دانشمندان و دیگران به منظور استفاده مشترک از داده‌ها در امد. در همان زمان که ARPAnet در حال رشد بود تعدادی شبکه پوشش محلی (LAN) در نقاط مختلف آمریکا به وجود امد. مدیران LANها نیز به وصل کردن کامپیوترهای شبکه‌های خود به شبکه‌های بزرگتر اقدام کردند . پروتوکل اینترنت ARPAnet IP زبان استاندارد حکمفرما برای برقراری ارتباط کامپیوترهای شبکه‌های مختلف به یکدیگر شد.تاریخ تولد اینترنت به طور رسمی اول سپتامبر ۱۹۶۹ اعلام شده‌است. زیرا که اولین “IMP” در دانشگاه “UCLA” واقع در سانتاباربارا در این تاریخ بارگذاری شده‌است.

از اوایل دهه ۱۹۹۰ رشد استفاده از اینترنت به صورت تصاعدی افزایش یافت . یکی از علل چنین استقبالی ابزار جستجویی مانند Gopher و archie بوده‌است اما اینها در سال ۱۹۹۱ تحت تاثیر word wide web قرار گرفتند که به وسیله CERN یا ازمایشگاه فیزیک هسته‌ای اروپا ساخته شد . با ان که اینترنت از ابتدا طوری بود که مبادله اطلاعات برای تازه واردان بسیار ساده باشد. بزرگترین جهش در وب در سال ۱۹۹۳ با عرضه نرم‌افزار موزاییک mosaic که نخستین برنامه مرورگر وب گرافیکی بود به وجود امد. برنامه موزاییک محصول تلاش دانشجویان و استادان بخش "مرکز ملی کاربردهای ابر کامپیوتر " در دانشگاه ایلینویز آمریکا بود. برای نخستین بار موزاییک امکانات اشاره و کلیک (به وسیله موش) را فراهم کرد. کاربران می‌توانستند صفحات وب (web page) یا مجموعه‌ای از متن و گرافیک را کنار هم بگذارند تا هر کسی که میخواست انها را بتواند روی اینترنت ببیند. وقتی با موش روی کلمه‌ها یا تصاویر خاصی که hyper link نامیده می‌شد کلیک می‌کردند برنامه موزاییک به طور خود کار یک صفحه دیگر باز می‌کرد که به کلمه یا تصویر خاص و کلیک شده اختصاص داشت. بهترین بخش این سیستم انجا بود که hyper linkها می‌توانستند به صفحاتی روی همان کامپیوتر یا هر کامپیوتر دیگر اینترنت با خدمات وب اشاره کنند. صفحات وب هر روز متولد می‌شدند و مفهوم موج سواری یا surfing روی وب متولد شد. اواسط سال ۱۹۹۴ سه میلیون کامپیوتر به اینترنت وصل شده بود و در ان هنگام اجرای عملیات اهسته نشده بود. صفحات جدید وب که شامل همه چیز از اسناد دولتی تا مدارک شرکت‌ها و مدل‌های جدید لباس بود در سراسر دنیا چندین برابر شد . موزاییک و جانشینان ان مانند navigator محصول شرکت " نت اسکیپ " اینترنت را از قلمرو علمی به میان مردم اوردند. طبق اخرین امار ۵۱ درصد کاربران بعد از سال ۱۹۹۵ وارد این محیط شده‌اند. میلیون‌ها انسانی که از اینترنت استفاده می‌کنند نیازی ندارند که نکات فنی مانند TCP/IP را بدانند . امروزه شرکتهای خدمات دهنده اینترنت یا ISP این کار را به عهده دارند.رشد روز افزون ان و ساده تر شدن استفاده ان همچنان ادامه دارد . هر چه تعداد مردم بیشتری به اینترنت رجوع کنند تعداد شرکت‌های سازنده برنامه‌های اینترنت بیشتر می‌شود.با انکه بعضی از عاشقان اینترنت ان را نوعی شیوه زندگی می‌دانند. در نظر بیشتر کاربران منبع سرگرمی اطلاعات است ولی بیشترین مصرف ان پست الکترونیکی یا همان email است که یکی از ابزارهای ارتباطی کار امد به شمار می‌رود. پیامها از کامپیوتری به کامپیوتر دیگر با سرعت پرواز می‌کنند و منتظر میمانند تا شخص فرصت خواندن انها را پیدا کند . وب امکانات خوبی برای کپی از نرم‌افزارهای مجاز از لحاظ کپی فراهم میسازد. وقتی که می‌بینیم که در مدت کوتاهی اینترنت به چنین رشدی نایل آمده است، مطمئنا دشوار خواهد بود که آینده او را پیش بینی کنیم. طبق نظر کارشناسان ماهانه ۱۰ درصد به تعداد کاربران اینترنت افزوده می‌شود ولی تعداد دقیق کاربران که روزانه از آن استفاده می‌کنند مشخص نیست. هرچند که پاره‌ای از کارشناسان تعداد آنها را تا ۹۰۰ میلیون نفر حدس می‌زنند. تعداد رسمی کاربران اینترنتی را در سال ۲۰۰۰ کارشناسان ۵۰۰ میلیون نفر اعلام کرده بودند.

قطعا در سال‌های آینده تحولات شگرفی را در زمینه شبکه‌های اینترنتی شاهد خواهیم بود. به‌وسیله اینترنت انسان به راه‌های جدیدی دست پیدا کرد. در کنار این شانس جدید توسط اینترنت، باید بگوییم خطراتی نیز در رابطه با سیاست و اقتصاد و علم به دنبال خواهد داشت. فرم امروزی اینترنت مدیون همکاری تمام کاربران اینترنت در سرتاسر گیتی است که با این تصور که اطلاعات موجود در سطح جهان را به راحتی با یکدیگر مبادله کنند. این تصوری بود که آقای باران(Baran) از اینترنت داشت و امیدواریم در آینده نیز تکامل اینترنت در این مسیر باشد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مهر ۹۴ ، ۱۶:۲۷
محمد حسین جرفی

جابز را همه با آن شوهای تجاری خارق‌العاده‌اش در مک‌ورلد می‌شناسیم و به یاد می‌آوریم ، در حالی که با انرژی زیاد و مشتاقانه خصوصیات محصولات جدیدش را تبلیغ می‌کند و به رخ می‌کشد، محصولاتی که حتی اگر از دید خبرگان، بهترین کالا در رده خود نیستند، از نظر زیبایی‌شناسی، بهترین هستند زندگی جابز واقعا خواندنی است


DSC05683.jpg

در مورد بیوگرافی و داستان زندگی استیو جابز چه می‌دانید؟ مرد ۵۲ ساله‌ای که هنوز علاقه دارد جین به پا کند، بلوز یقه‌ اسکی مشکی بر تن کند و با کفش ورزشی در جلسات و کنفرانس‌های مهم ظاهر شود.

در همان دورانی که روس‌ها اسپوتنیک یک را راهی مدار کردند و ترانزیستور اختراع شد و به صورت دقیق‌تر  ۲۴ فوریه سال ۱۹۵۵ ، استیو جابز به دنیا آمد.

پدر او یک مهاجر اهل سوریه به نام «ابوالفتاح جان جندلی» بود که بعدها استاد علوم سیاسی شد. ابوالفتاح در سال ۱۹۵۵ به سان فرانسیسکو رفت و رابطه‌اش با یک دانشجو به نام «جوآن کارول شیبل»، منجر به تولد استیو شد.

در آن برهه زمانی بزرگ کردن یک فرزند نامشروع توسط مادرش، چیز معمولی نبود، پس مادرش تصمیم گرفت زوجی پیدا کند تا استیو را به عنوان فرزندخوانده قبول کنند.

ابتدا یک وکیل و همسرش خواستند او را به فرزندی بپذیرند، ولی این زوج منصرف شدند و تصمیم گرفتند یک نوزاد دختر را فرزندخوانده خود کنند. نیمه‌های شب، مادر استیو تماسی با «پل و کلارا جابز» گرفت و به آنها گفت: «ما یک فرزند ناخواسته داریم، آیا او را می خواهید؟» این زوج بی‌درنگ قبول کردند.

در حالی که مادر استیو تصور می‌کرد، زوج پذیرنده نوزاد از دانشگاه فارغ‌التحصیل شده‌اند، بعدها دریافت که کلارا از کالج فارغ‌التحصیل نشده و پل -فرزند یک کشاورز-  دبیرستان را تمام نکرده است. پل جابز مکانیک یک شرکت تولید لیزر بود و کلارا جابز یک حسابدار بود.

مادر استیو بعد از فهمیدن این مطلب، تا چند ماه حاضر نشد اوراق قانونی فرزندخواندگی را امضا کند، ولی با این تعهد که خانواده جابز او را به کالج خواهند فرستاد، سرانجام قبول کرد که فرزندخواندگی را به آنها بسپارد. نام «استیو پل» را در واقع نامادری و ناپدری برای این نوزاد آن هنگام نگون‌بخت انتخاب کردند.

تا به امروز هر وقت صحبتی از پدر و مادر استیو به میان می‌آید، او سخنی از پدر و مادری واقعی خود نمی‌کند. جابزها هر دو مدت‌ها است، فوت شده‌اند. استیو، یک خواهر از پدر و مادر واقعی‌اش دارد به نام «مونا سیمسپون» او یک نویسنده است و با ریچارد اپل Richard James Appel که یکی از نویسندگان سریال محبوب سیمپسون‌ها است، ازدواج کرده است و دو فرزند دارد. استیو و مونا در کودکی با هم ملاقات نکرده بودند، اما حالا رابطه بسیار نزدیکی با هم دارند.


دوران ابتدایی برای استیو خسته‌کننده بود. معلم کلاس چهارم در موفقیت‌های بعدی او نقش زیادی داشت، وی بود که او را با توانایی‌هایش آشنا کرد، جابز از او هنوز به عنوان یک قدیس یاد می‌کند. استعداد جابز باعث شد که کلاس پنجم را به صورت جهشی طی کند و دوره ابتدایی را یک سال زودتر به اتمام برساند.

dsfhdfh.jpg

یکی از علایق جابز در دوره نوجوانی شرکت در سخنرانی‌های شرکت hp بود، در همین جلسات بود که با جوان ۱۸ ساله‌ای آشنا شد، این شخص کسی نبود جز «استیو وزنیاک»، کسی که بعدها بهترین دوست و شریک و همکارش شد.

استیو، دوره دبیرستان در «کوپرتینو»ی کالیفرنیا به اتمام رساند و سپس همراه دوستش «استیو وزنیاک»، به عنوان کارمندان تابستانی، در شرکت Hewlett-Packard استخدام شد.

دوران کالج و سرگشتگی
در سال ۱۹۷۲، استیو در کالج رید Reed در پورتلند ارگان مشغول به تحصیل شد، کالج رید یکی از بهترین کالج‌های آن زمان و در عین حال کالج گرانی بود، طوری که نامادری و ناپدری استیو برای انجام تعهدشان مجبور شدند، همه پس‌اندازشان را خرج کنند. اما بعد از فقط یک نیم سال، استیو ترک تحصیل کرد، چرا که به عرفان و تصوف شرقی علاقمند شده بود ونمره‌هایش چنگی به دل نمی‌زد. با این همه، او در بعضی از کلاس‌های این کالج مثل کلاس خوشنویسی شرکت می‌کرد، اتفاقا او ابراز نظر کرده است که اگر در همین کلاس‌های خوشنویسی شرکت نمی‌کرد، سیستم عامل مکینتاش فونت‌های متناسب و زیبای کنونی را نمی‌داشت.

در همین زمان بود که استیو جابز برای گذران زندگی و برای خرید غذا مجبور شد کارهای بدنی بکند، کارهایی مثل برگرداندن شیشه‌های نوشابه تا از این طریق ۵ سنت به دست آورد. تنها دلخوشی‌ جابز در آن زمان این بود که هر یکشنبه ۷ کیلومتر پیاده طی کند تا یک وعده غذای خوب در یک محل مناسب بخورد.

استیو در سال ۱۹۷۴ به کالیفرنیا برگشت و در شرکت آتاری، سازنده ویدئو گیم‌های محبوب آن زمان مشغول به کار شد، هدف او پس‌انداز پول برای تأمین مخارج یک سفری روحانی به هند بود!

در همان زمان با شخصی به نام «جان دراپر» آشنا شد، دراپر راهی برای هک کردن خطوط مخابراتی شرکت مخابراتی AT&T با تولید اصواتی با فرکانس خاص پیدا کرده بود. استیو و دراپر تصمیم گرفتند که وسیله‌ای به نام جعبه آبی blue boxes بسازند که خریدارانش می‌توانستند با استفاده از آن تماس‌های قاچاقی رایگان از راه دور برقرار کنند. آنها چندین ماه قبل از اینکه این وسیله غیرقانونی شود، آن را با قیمتی بین ۱۵۰ تا ۳۰۰ دلار می‌فروختند.

پس از آن، استیو و دوستش «دانیل کوتل» که بعدها نخستین کارمند شرکت اپل شد به هند مسافرت کردند تا در سفری به هند به دنبال فلسفه زندگی بگردند. استیو بعد از این سفر در شرایطی به آمریکا برگشت که سرش را تراشیده بود و لباس سنتی هندی‌ها را به تن کرده بود.

در همین زمان بود که استیو جابز تجربه استفاده از LSD را پیدا کرد. به گفته خودش یکی از دو یا سه چیز مهمی که در طول عمر تجربه کرده بود! این همان زمانی بود که به گفته استیو مردم دور و برش متوجه حرف‌ها و جنبه‌های معینی از افکارش نمی‌شدند!

بعد از همه این حوادث او کار سابقش را در آتاری از سر گرفت و مسئول ساختن یک مدار الکترونیکی برای بازی Breakout شد.

«نولان بوشنل» مؤسس آتاری می‌گوید که در آن زمان آتاری برای صرفه‌جویی، به ازای هر چیپ کمتر به کار رفته در مدارهای الکترونیکی، ۱۰۰ دلار پرداخت می‌کرد. استیو در آن زمان دانش کمی در مورد مدارهای الکترونیکی داشت، پس با وزنیاک شریک شد و این دو با هم قرار گذاشتند که در صورتی که وزنیاک موفق شود تعداد چیپ‌ها را کم کند، دستمزدشان را با هم نصف کنند.

در کمال تعجب وزنیاک موفق شود، چیپ‌ها را به تعداد ۵۰ عدد کم کند، آن زمان استیو به وزنیاک گفت که آتاری به جای ۵ هزار دلار به او ۷۰۰ دلار داده است و سهم وزنیاک ۳۵۰ دلار می‌شود!

شروع ساخت کامپیوترهای اپل
استیو وقتی ۲۱ ساله بود، کامپیوتری که وزنیاک برای استفاده شخصی خودش ساخته بود، دید و توانست او را متقاعد کند که شرکتی برای ساخت و بازاریابی کامپیوتر تأسیس کنند.

logo apple.jpg

لوگوی اولیه اپل

در اول آوریل سال ۱۹۷۶ شرکت اپل آغاز به کار کرد، نام «اپل» یا سیب خیلی ساده انتخاب شد. آنها نام مناسب دیگری پیدا نکردند و از آنجا که جابز بیشتر گیاهخوار است و به میوه سیب علاقه زیادی دارد و آن را میوه کاملی می‌داند، این نام برای شرکت انتخاب شد. استیو جابز با فروش ون فولکس واگن و وزنیاک با فروختن ماشین حساب hp، هر کدام مبلغ ۵۰۰ دلار برای سرمایه اولیه شرکت جور کردند هدف اولیه آنها در این شرکت این بود که فروش مدارهای الکترونیک بود، اما بعدا استیو و وزنیاک شروع به سر هم کردن کامپیوترهای شخصی و فروش آنها شدند.

اپل I نخسین کامپیوتر شخصی بود که این دو ساختند، وزنیاک قیمت این کامپیوتر را ۶۶۶٫۶۶ دلار تعیین کرد ، چون علاقه زیادی به عددهای با ارقام تکراری داشت.

1976.jpg

Apple1.jpg

اما اپل II که این دو سال بعد ساختند موفقیت بسیاری بیشتری برای انها به ارمغان آورد و اپل را به یک باره مبدل به شرکت شاخص در بازار رایانه‌های شخصی کرد.

Apple2.jpg

در دسامبر ۱۹۸۰، اپل سهامش را به صورت عام عرضه کرد و این شرکت سهامی عمومی شد، چیزی که استیو جابز را  میلیونر کرد.

Time1982.jpg

با توسعه تدریجی شرکت اپل، این شرکت احتیاج به یک مدیر کارا داشت به همین خاطر جابز John Sculley را از پپسی کولا به طمع انداخت به اپل بیاید و به عنوان مدیر اجرایی مشغول به کار شود. او به جان شولی گفت که دوست دارد در باقی عمرش آب شکر بفروشد یا دوست دارد در تحولات آتی دنیا مؤثر باشد؟!

تبلیغ تلویزیونی ۱۹۸۴ و معرفی مکینتاش
در ۲۲ ژانویه سال ۱۹۸۴، در زمان مسابقه سوپر باول Super Bowl (مسابقه‌ای که هر سال بین قهرمان کنفرانس آمریکایی و ملی فوتبال آمریکایی برگزار می‌شود)، در زمان استراحت کوارتر سوم، یک تبلیغ تلویزیونی جالب برای تبلیغ کامپیوترهای اپل پخش شد که شاید بتوان آن را یکی از جالب‌ترین تبلیغ‌های تلویزیونی تاریخ دانست.

کارگردان این تبلیغ تلویزیونی، «‌ردیلی اسکات» کارگردان بلندآوازه هالیوود بود، در آن زمان ردیلی اسکات خودش را با ساختن تیغ برنده Blade Runner معروف کرده بود.

در این تبلیغ یک زن ورزشکار که کفش‌های و لباس ورزشی قرمز به تن دارد نشان داده می‌شود که وارد جهان تخیلی که جورج اورول در اثر جاودانه ۱۹۸۴ خلق کرده، می‌شود، به سمت صفحه‌ای که در آن «برادر بزرگ» در حال صحبت است، می‌دود و چکشی به سمت او پرتاب می‌کند. برادر بزرگ در این تبلیغ به صورت تلویحی به شرکت IBM اشاره دارد!!

Ad_apple_1984_2.jpg

به دنیال محو شدن تصویر برادر بزرگ، پیامی به روی صفحه می‌آید:

در ژانویه ۱۹۸۴، اپل، مکینتاش را معرفی خواهد کرد، و شما مشاهده خواهید کرد که ۱۹۸۴ مثل ۱۹۸۴ نخواهد شد.

به دنبال این پیام نوشتاری، لوگوی چند رنگ اپل در یک پس زمینه سیاه‌رنگ به نمایش گذاشته شد.

این تبلیغ را در اینجا ببنید.

در ۲۲ ژانویه، در نشست سالانه سهامداران، جابز سیستم عامل مکینتاش را به حضار هیجان‌زده معرفی کرد، این سرآغاز شوهای معروف جابز بود! چنان غوغایی در نشست بلند شد که صحنه را حاضران در آن جلسه، به بودن در مرکز جهنم تشبیه می‌کنند.

مکینتاش به نخستین کامپیوتر موفق از لحاظ تجاری مبدل شد، کامپیوتری که رابط کاربری گرافیکی داشت و البته از Xerox PARC به مقدار زیادی الهام گرفته بود.

اخراج از اپل!
جابز با اینکه رهبر کاریزماتیک و موفقی برای اپل بود، ولی کارکنان اپل در آن زمان او را یک مدیر نامنظم و مستبد می‌دانستند. این موضع در کنار کسادی بازار در اواخر سال ۱۹۸۴ باعث شد که رابطه جابز با «شولی» به هم بخورد و سرانجام در پی یک کشمکش قدرت، شولی جابز را از شغلش در اپل به عنوان رئیس قسمت مکینتاش برکنار کرد.

خود جابز در مورد اخراجش گفت:
«چرا غمگین باشم، من آدم نادرستی را استخدام کردم، او هر چیزی را که من ظرف ۱۰ سال درست کردم و به وسیله من شروع شدد، از بین برد. این غم‌انگیزترین قسمت ماجرا نیست. اگر اپل سمت و سویی بر خلاف آن چیزی که من می‌خواستم به خود گرفته، ‌من آن را با مسرت ترک می‌کنم.»

بعد از اخراج
سال ۱۹۸۶، جابز که خود را برکنارشده از شرکتی می‌دید که خود تأسیسش کرده بود، همه سهامهایش را در اپل به جز یکی فروخت. او این تک سهام را به صورت نمادین  و شاید به خاطر اینکه به عنوان یک سهامدار، اخبار مربوط به سهام شرکت را دریافت کند و حق شرکت در جلسه سهامداران را داشته باشد، نزد خود نگه داشت.

جابز سپس شرکت کامپیوتری NeXT را بنا کرد، شرکتی که گرچه هرگز نتوانست به عنوان یک شرکت مطرح، نام خود را بر سر زبان‌ها بیندازد ولی به سبب قدرت تکنیکی‌اش و به خصوص نرم‌افزارهای شیء‌گرایش معروف شد.

جابز محصولات ابتکاری و نوی این شرکت را در کنفرانس‌های علمی و آکادمیک معرفی می‌کرد، محصولاتی مثل Mach kernel یا پردازنده‌های دیجیتال سیگنال‌ها یا پورت‌ها اترنت توکار .

در همین شرکت و در همین بازه زمانی بود که او ایده «کامپیوترهای بین شخصی» را در مقابل کامپیوترهای شخصی مطرح کرد، کامپیوترهایی که به کاربرانش امکان ارتباط با هم را می دادند،

در سال ۱۹۸۸، شرکت نکست کامپیوتر NeXTcube را به بازار فرستاد، یک کامپیوتر مکعبی شکل که هر ضلعش ۳۰ سانتیمتر اندازه داشت و ۶۵۰۰ دلار قیمت داشت.

800px-Premier_serveur_Web.jpg

کامپیوتر NeXTcube از آن جهت مشهور شد و نامش در تاریخ کامپیوترماندگار شد که «تیم برنرز لی»، نخستین سرور کامپیوتری جهان را با استفاده از همین کامپیوتر برپا کرد و با همین کامپیوتر بود که برنرز لی نخستین مرورگر جهان را نوشت، شهرت دیگر این
کامپیوترها این سایت که از آنها برای نوشتن بازی
Doom استفاده شده است!

جابز توانست تا سال ۱۹۹۳، ۵۰ هزار عدد از این کامپیوترها را به فروش برساند، کامپیوترهایی که نمای منیزیمی و ظاهر آنها نشاندهنده علایق زیبایی‌شناسانه جابز بودند.

در زمانی که ایمیل فقط به معنی ارسال متن‌های ساده نوشتاری بود، جابز در شرکت نکست، سیستم ایمیل NeXTMail را معرفی کرد، تنها سیستم ایمیلی که در آن زمان امکان ارسال گرافیک و صوت را به همراه ایمیل می‌داد.

بازگشت به اپل
در سال‌های اولیه و در میانه دهه ۹۰، اپل به خاطر سوء مدیریت و ناتوانی‌اش در ارتقای سیستم عامل، دچار بحران شد و تا آستانه ورشکستگی پیش رفت.

در سال ۱۹۹۶، اپل شرکت نکست را به مبلغ ۴۲۹ میلیون دلار خرید. این موضع سبب شد که جابز به اپل برگردد. به زودی جابز رئیس موقتی اپل شد. او در سال ۱۹۹۸ برای بازگشت شرکت به سوددهی تعدادی از پروژه‌ها را متوقف کرد.

مک ورلد ۱۹۹۷ را ببینید.

در این زمان کارکنان قدیمی اپل از جابز زخم‌خورده واهمه زیادی داشتند، آنها می‌ترسیدند که بعد از سوار آسانسور شدن و باز کردن در آن، حکم اخراج را روبروی خود ببینند. اقدامات انضباطی جابز گرچه نادر بود، ولی جو ارعابی در شرکت ایجاد کرده بود.

با خرید نکست به وسیله اپل، سیستم عامل NeXTSTEP این شرکت تکامل پیدا کرد و به سیستم عامل مکینتاش تبدیل شد. تحت راهنمایی جابز و با معرفی محصولات تازه‌ای همچون iMac فروش شرکت به میزان زیادی افزایش یافت. سرانجام در مک ورلد سال ۲۰۰۰، ریاست موقت جابز بر اپل، تبدیل به ریاست دائمی شد، عنوان و مسئولیتی که جابز تا به حال دارد.

544px-IMac_Bondi_Blue.jpg

نخستین مدل iMac به نام iMac G3 که در سال ۱۹۹۸ عرضه شد

در سال‌های اخیر با ساخت پخش‌کننده موسیقی آی‌پاد، نرم‌افزار آی‌تونز و فروشگاه‌های آی تونز، اپل کار خود را گسترش داده و به دنیای سرگرمی و فروش محصولات سرگرم‌کننده دیجیتالی وارد شده است.

سال قبل اپل با گوشی موبایل آی‌فون، وارد دنیای پرسود گوشی‌های موبایل شد.


حقوق و مزایای استیو جابز!
جالب است بدانید که حقوق سالانه جابز به صورت نمادین در اپل تنها و تنها یک دلار در سال است. نام جابز در کتاب رکوردهای گینس به عنوان مدیری که کمترین عایدی سالانه را دارد ثبت شده است.

البته در نظر داشته باشید که جابز هدایای ویژه‌ای از هیئت مدیره می‌گیرد که جبران حقوق نمادین ناچیزش را می‌کند، مثلا او در سال ۱۹۹ یک جت ۴۶ میلیون دلاری هدیه گرفت و بین سال‌های ۲۰۰۰ تا ۲۰۰۲، ۳۰ میلیون سهم با کارکرد محدود دریافت کرد.

این موضع حقوق نمادین شاید در نگاه اول چیز بی‌هوده‌ای به نظر بیاید، اما شاید دلیل اصلی این حقوق نمادین یک فرار مالیاتی زیرکانه باشد. طبق قوانین مالیاتی آمریکا، حقوق سالانه مشمول ۳۵ درصد مالیات است، در صورتی که به «سود سرمایه‌ای» که جابز آن را از طریق افزایش بهای سهام‌هایش به دست می‌آورد تنها ۱۵ درصد مالیات تعلق می‌گیرد.

مهارت‌های بازاریابی و سخنرانی‌های مهیج ترغیب کننده جابز، ‌در آن واحد هم از جانب عده‌ای تحسین می‌شود و هم از جانب برخی دیگر مورد انتقاد قرار می‌گیرد.

جابز در سال ۲۰۰۷، تلاش بسیاری کرد که ال گور معاون ریاست جمهوری آمریکا در دوره بیل کلینتون را ترغیب به شرکت در انتخابات کند، ولی موفق نشد.

او سال ۲۰۰۸ را با مک‌ورلد ۲۰۰۸ شروع کرد که شرح کاملش را می‌توانید در همین وبلاگ بخوانید.

جابز و پیکسار و والت دیسنی
در سال ۱۹۸۶، جابز شرکت انیمشن پیکسار را از جورج لوکاس به مبلغ ۱۰ میلیون دلار خرید. جورج لوکاس، کارگردان، تهیه‌کننده و فیلم‌نامه‌نویس معروف آمریکایی که او را با جنگ‌های ستاره‌ای و همچنین سری فیلم‌های ایندیانا جونز می‌شناسیم، در آن زمان گرفتار مسائل مالی بعد از جدایی از همسرش بود و همین موضوع باعث شد حاضر شود پیکسار به مبلغی پایین به جابز بفروشد.

luxo2.jpg

در همین شرکت انیمیشن‌سازی بود که انیمیشن‌های معروف داستان اسباب بازی، شرکت هیولاها، پیدا کردن نمو، شگفت‌انگیزها ، ماشین‌ها و این اواخر، راتاتوی ساخته شد.

در سال ۲۰۰۳ قرار داد پیکسار با والت دیسنی به پایان رسید، مذاکرات جابز با رئیس آن زمان دیسنی به منظور تجدید قرارداد، به جایی نرسید، تا اینکه در اکتبر سال ۲۰۰۵، باب ایگر جای رئیس قبلی دیسنی را گرفت و او سعی کرد که به سرعت روابط دیسنی را با جابز ترمیم کند.

سرانجام در ۲۴ ژانویه سال ۲۰۰۶، اعلام شد که دیسنی پیکسار را به صورت فروش سهام و به مبلع ۷٫۴‌ میلیارد دلار خریده است، به این ترتیب جابز یک شبه تبدیل به بزرگ‌ترین سهامدار دیسنی شد. او هم‌اکنون ۷ درصد سهام دیسنی را در اختیار دارد، ‌در حالی که آیزنر -رئیس قبلی دیسنی- تنها ۱٫۷ درصد و یکی از اعضای خانواده دیسنی، تنها ۱ درصد سهام را در اختیار دارند.

شیوه مدیریت
فورچون جابز را مدیر خودشیفته‌ای ارزیابی می‌کند. گفته می‌شود که او روحیه تهاجمی‌ای دارد و ناپدری او در شکل‌گیری این شخصیت او نقش داشته است.

در مستند «پیروزی خوره‌ها» افراد مختلفی در واکنش به اخراج جابز به وسیله شولی و اعضای هیئت مدیره اظهار نظرهای جالبی کرده‌اند. «پیروزی خوره‌ها، طلوع امپراطوری‌ها تصادفی» Triumph of the Nerds: The Rise of Accidental Empires، عنوان مستندی است که در سال ۱۹۹۶، به وسیله تلویزیون انگلیس تولید شد و در سه قسمت از شبکه PBS پخش شد. این مستند تاریخچه رایانه‌های شخصی را بررسی می کند و خوشبختانه در گوگل ویدئو قابل دریافت و مشاهده است:
قسمت اول
، قسمت دوم، قسمت سوم

جابز در یک بعد، یک علاقمند مشتاق آی‌تی است و کسی است که دوست دارد با کاریزما و نظم و انضباطش  اپل و محصولاتش را در صدر محصولات آی‌تی قرار بدهد. او آرزو دارد که با پیشبینی و تنظیم علایق مشتریان این کار را انجام دهد.

در پایان مک ورلد سال ۲۰۰۷، او سخن قصاری از یکی از بازیکنان مشهور هاگی نقل کرد:
من به سمتی اسکیت می‌کنم که توپ بازی قرار است آنجا باشد، نه جایی که توپ بوده است.

جابز یک جدال لفظی جالب با مایکل دل رئیس شرکت دل Dell دارد. جدال آنها وقتی شروع شد که جابز در اظهار نظری کامپیوترهای دل را «جعبه‌های قهوه‌ای غیرابتکاری» نامید. در واکنش به این گستاخی، مایکل دل در پاسخ به این سوال که اگر شرکت اپل را داشت چه می‌کرد، گفت که اپل را می‌بست و پولش را به سهامداران برمی‌گرداند!

در سال ۲۰۰۶، وقتی که ارزش اپل از دل پیشی گرفت، استیو جابز، ایمیلی به همه کارکنان اپل فرستاد که در آن قدرت پیشبینی مایکل دل به تمسخر گرفته شده بود.

اما از سوی دیگر بسیاری از کارکنان اپل ، جابز را مستبد و دارای کاراکتری ارعاب‌گر می دانند.

زندگی شخصی
جابز در ۱۸ مارس سال ۱۹۹۱ با «لورن پاول» که ۹ سال از او جوان‌تر است، ازدواج کرد. جابز سه فرزند از او دارد. جابز همچنین یک دختر ۳۰ ساله از «کریس ان برنان» دارد، زنی که جابز با او ازدواج نکرده بود. این دختر یک روزنامه‌نگار است.


لورن پاول

جابز و علایق موسیقیایی
جابز یک طرفدار پرو پا قرص بیتل‌ها است، او در سخنرانی‌هایش به بیتل‌ها استناد می کند. در کنسرت پل مک کارتنی با او مصاحبه‌ای شده است. او همچین علاقمند باخ است.

گیاهخواری و خورد و خوراک!
با اینکه تصور می‌شود جابز گیاهخوار مطلق است ولی واقعیت این است که گرچه او گوشت مرغ یا گوشت قرمز نمی‌خورد، ولی گاه به گاه گوشت ماهی استفاده می‌کند.

جابز و مشکلات سلامتی
در نیمه سال ۲۰۰۴، جابز اعلام کرد که تومور بدخیم پانکراس (لوزالمعده) دارد. تومورهای پانکراس بسیار بدخیم هستند و می‌توانند ظرف چند ماه بیمار مبتلا را از پای درآورند، اما از بخت خوش جابز او مبتلا به نوع نادری از سرطان پانکراس به نام «تومور سلول جزیره‌ای» بود که رفتار تهاجمی بسیار کمتری دارد. در جولای ۲۰۰۵ جابز تحت عمل جراحی قرار گرفت و به شیمی‌درمانی و رادیوتراپی بعدی هم نیاز پیدا نکرد.

ظاهر لاغر و نحیف او در مک‌ورلد سال ۲۰۰۶، شایعاتی را در مورد مشکلات سلامتی او مطرح کرد، ولی دست کم تا این زمان جابز سرپاست و نشانی از بیماری را نمی‌توان در چهره او پیدا کرد.

افتخارات
جابز در سال ۱۹۸۵، نشان ملی فناوری را از رونالد ریگان -رئیس جمهور وقت- دریافت کرد و درسال ۱۹۸۷ نشان ملی خدمات عمومی جفرسون را دریافت گرفت.

feb85reagan.jpg

فرماندار ایالت کالیفرنیا -آرنولد شواتزنگر- در ۵ دسامبر سال ۲۰۰۷، نام استیو جابز را در تالار افتخارات کالیفرنیا در موزه تاریخ و هنر کالیفرنیا قرار کرد.

سال ۲۰۰۷، مجله فورچون او را به عنوان قدرتمندترین بازرگان سال انتخاب کرد.



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مهر ۹۴ ، ۱۵:۱۷
محمد حسین جرفی

روز 5 شنبه 27/11/1362 کلیه برادران گردانهای خیبر و مقداد بعد از نماز مغرب و عشاء وارد محوطه قرارگاه شدند و حدود 2 ساعت آنجا بودند.
من هنگامی که دیدم این برادران آمدند رفتم در میان آنها، چقدر باشکوه است این جلوه‌گاه، چه زیباست این مناجاتها و چه با اخلاص است این نیایشها، کجایند آنها که دم از خلق می‌زنند، مگر نه اینکه هدف از خلقت تکامل است، آری، آری اینان که آمده‌اند همچون یاران پیامبر در شعب ابیطالب و یاران حسین در شب عاشورا هستند که بدون هیچ شبهه و شکی آمده‌اند تا بدنیا اعلام کنند که تا آخرین قطره خون از اسلام دفاع خواهیم کرد و در برابر هیچ تجاوز زور سر تسلیم فرود نخواهیم آورد، و هدفمان از آمدن رسیدن به لقاء الله است. در گوشه‌ای عده‌ای راز و نیاز می‌کردند. چرا؟ مگر امشب چه خبر است، مگر در زیر توپ و خمپاره و آتش سنگین چه رمز و رازی نهفته است، مگر اینان نمی‌توانستند در شهرها و در کنار خانواده‌ها و دوستانشان باشند، ولی اینان رسیده‌اند بدانجا که: رسد آدمی بجائی که به جز خدا نبیند.
بله، اینان سالها از من و ما گذشته و جلو افتاده‌اند و پا در وادی عشق و قرب الی الله گذاشته‌اند. به گوشه‌ای دیگر نظاره کردم عده‌ای از برادران در حال تجهیز کردن خود بودند و حمایل و بند پوتین و اسلحه خود را آماده می‌نمودند تا برای نبردی جانانه آماده کارزار شوند در کناری دیگر عده‌ای سر بر خاک نهاده و به درگاه خدا می‌نالیدند ... الهی و ربی من لی غیرک ... الهی قلبی محجوب ... یا ستّار العیوب و یا ... یا غفار و یا غفار و یا غفار ... اللهم کن لولیک ... خدایا اینان مگر از تو چه می‌خواهند که در این ساعت از شب، در این بیابان، به دور از همه علایق مادی سر بر درگاه تو فرود آورده‌اند و این چنین از تو طلب حاجت می‌کنند؟! با کمی دقت و تأنی خواهید فهمید که همه‌شان این را می‌طلبند (اللهم ارزقنی شهادت فی سبیلک).
بله اینان از خدا می‌خواهند که خداوندا مرگ ما را شهادت در راه خودت قرار ده، در آن طرف‌تر عده‌ای در کنار منبع آب در حال پر کردن قمقمه‌های خود بودند تا بهنگام تشنگی از آن استفاده کنند، در کناری دیگر عده زیادی در حال خوردن غذا بودند، این عده زودتر از دیگران نماز و کارهایشان را کرده بودند و اکنون در حال خوردن کمی غذا بودند تا لحظه‌ای بعد آماده رفتن شوند. از هر طرف نگاه می‌کردی هر دو نفر، دو نفر همدیگر را در آغوش گرفته و به سبک دو دوست و دو برادر که سالها همدیگر را ندیده‌اند و اکنون به هم رسیده باشند از هم طلب بخشش می‌کردند...
خدایا، نظاره‌گر باش، و ببین چگونه ساکنان کوی‌ات و عارفان درگاهت بدون هیچ چشم‌داشتی لحظات آخر عمر خود را اینچنین مخلصانه می‌گذرانند.
بهر حال مسئولین گروهانها و گردانها افراد خود را به خط کرده و همه سوار ایفاها شده و به خط رفتند. حدود نیم ساعت نگذشته بود که ما آماده استراحت و خواب شدیم، ناگهان چند گلوله موشک انداز کاتیوشا در محوطه قرارگاه بر زمین فرود آمد. به لطف حق حتی یک خراش هم بر چند تن از بچه‌ها که در قرارگاه مانده بودند وارد نشد و من حیران که اگر این گلوله‌ها دقایقی زودتر آمده بود، چه می‌شد! و چه تلفات سنگینی می‌دادیم به یاری خدا گردانها همه رفته بودند، تا کفر جهانی را که توسط مزدورشان به اینجا آمده بود عقب برانند.
صبح با خبر شدیم که تمام اهداف فتح شده و ارتفاع مهم و حساس چغا عسگر بدست توانمندان اسلام درآمده است. سوار بر موتوری شده تا جهت بازدید از ارتفاعات آزاد شده دیدن کنیم.
به تپّه چغا عسگر رسیدم. موتور را در زیر تپه پارک کردم و رفتم بالای تپه. خدا می‌داند که به جز معجزه چیز دیگری نبود و بس! اوّل از سنگرهای اجتماعی و بعد از سنگرهای تیربار و پاس و نگهبانها و بعد از کانالهای آنها دیدن کردم و خدا می‌داند چه استحکاماتها بوجود آورده بودند به یک کانال رسیدم که می‌توان به آن چنین گفت:
کانال مرگ، مزدوران بعثی برای گریز از پنجه‌های قدرتمند رزمندگان اسلام به هر شیوه‌ای متوسل می‌شوند تا جان خود را از معرکه برهانند اما غافل و جاهلند از مَکَرُوا وَ مَکَرَ اللَّهُ... آری طلایه‌داران لشگر بهارند که به عزم سرکوب زمستان کفر پا در رکاب جهاد گذاشته‌اند فرزندان حزب الله حضور پیروزشان را در خطوط مقدم رزم چون خار در چشم دشمن و سران استکبار جهانی فرو می‌کنند جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ کانَ زَهُوقاً... این سنت خداوند است که باطل با تمام قوا و تجهیزات و با تمام بوق و کرناها و تبلیغاتش در خاک عدم مدفون می‌گردد و از پشت ابرهای سنگین و متراکم باطل، خورشید تابان و دیرپای حقیقت جلوه نماید بله اینان فرزندان اسلامند که تسمه از گرده دشمن شکست خورده می‌کشند خطوط مقدم جبهه اسلام پرجوش و خروش از حضور دل گرم کننده رزم آورانیست که معامله با خدای خویش را بر هر چیز دیگر ترجیح داده‌اند در رابطه با سیم‌خاردارها و موانع دشمن نیز می‌توان گفت آخرین تدابیر حافظتی کافران، پرکاهی در هجوم طوفان.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مهر ۹۴ ، ۱۵:۰۰
محمد حسین جرفی

جهاد دامغان، مدتی قبل از عملیات والفجر 9، فعالیت مهندسی خود را آغاز کرد و شروع کرد به زدن جاده‌ای که در پشت ارتفاعات هزارقله واقع شده بود. از آن جا که این جاده بین نیروهای ما و دشمن قرار داشت، مقداری از آن، قبل از عملیات زده شده بود و مابقی باید با شروع عملیات کار می‌شد.
من از ابتدای جاده‌سازی در آن جا حضور داشتم. در آن منطقه، همیشه برف و باران شدیدی می‌بارید و من همواره شاهد از جان‌گذشتگی برادران راننده بودم و می‌دیدم که چگونه با جان و دل کار می‌کنند. این نکته را هم اضافه کنم که بر اثر بارش مداوم برف و باران، منطقه و جاده شدیداً باتلاقی شده بود و ما امیدی به مطلوب شدن وضع نداشتیم؛ اما از آن جا که الطاف الهی همیشه با نیروهای ماست، یک هفته قبل از عملیات، تمام منطقه خشک و آماده عملیات شد.
شب عملیات فرا رسید. آن شب، به خاطر مهتابی بودن هوا، منطقه بسیار روشن شده بود و امکان این که دشمن نیروهای ما را ببیند، زیاد بود. باز هم شکر خدا، هم زمان با حرکت نیروها، ابرهای سیاه منطقه را در برگرفت و باران رحمتی شروع به ریزش کرد.
برای خاکریززنی همراه با یک اکیپ، از محور هزارقله به محور اصلی عملیات اعزام شدیم. از طرف فرماندهی تیپ ویژه شهدا به ما خبر دادند که جهت کار به منطقه‌ای که رزمندگان بسیج هستند، برویم. دیگر صبح شده بود. کار را شروع کردیم. هوای مه‌آلودی بود. من و شهید سعیدیان، با هم یک بولدوزر داشتیم. مسئول مهندسی تپه‌ای را جهت ادامه کار به ما معرفی کرد که باید در آن جا 8 کیلومتر راه می‌زدیم، در حالی که اطلاع صحیحی از پاکسازی منطقه نداشتیم.
بالاخره حرکت کردیم و بعد از سه کیلومتر که با بولدوزر رفتیم، به روستایی رسیدیم. دلم شور می‌زد. به شهید سعیدیان گفتم، نرویم جلو، چون شواهد حاکی است که دشمن هنوز از آن تپه جلوتر است. ولی شهید سعیدیان قبول نکرد و گفت اگر دشمن در آن جا مستقر بود، به ما نمی‌گفتند به آن جا بروید. در 50 متری روستا بولدوزر را نگه داشتیم و تصمیم گرفتیم برای شناسایی به روستا برویم. داخل یکی از خانه‌های ملت محروم کرد شدیم. پر از مهمات بود. دشمنان، در خانه‌هایی که از کردها گرفته بودند مهمات انبار کرده بودند، در همین حین متوجه یک نفر شدم که داشت از 30 متری ما عبور می‌کرد. او متوجه ما نشد. برای این که از وضعیت منطقه باخبر شویم، او را صدا زدیم. شهید سعیدیان به او گفت:
ـ حاج آقا، بچه کجایی؟
جواب نداد. برای بار دوم که صدا زدیم، با تعجب برگشت و نگاهمان کرد. بعد، بلافاصله اسلحه‌اش را آماده کرد و روی رگبار گذاشت. دقت که کردیم، از روی پوتین و شلوار او فهمیدیم که از نیروهای عراقی است. یک لحظه به این فکر افتادم که اسلحه‌اش را بگیرم. اما شهید سعیدیان پشت او ایستاده بود و اگر این کار را می‌کردم، ممکن بود تیر شلیک شود و به او بخورد. در این حین متوجه شدیم که یک جیپ که روی آن توپ 106 بود، ‌دارد به طرف ما می‌آید. از بچه‌های سپاه بودند. گفتند چون بولدوزر را بالای تپه دیدیم، فکر کردیم منطقه آزاد شده است. تا من شروع کردم به تعریف کردن ماجرا، مزدور عراقی پا به فرار گذاشت و به یکی از خانه‌ها پناه برد. هر چه اصرار کردیم که از خانه بیرون بیاید، ‌قبول نکرد. ناچار نیروهای اسلام، او را به درک واصل کردند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مهر ۹۴ ، ۱۴:۵۷
محمد حسین جرفی